1 نافه چین را گریبان پاره سازد موی تو بوی پیراهن گره بندد به دامن بوی تو
2 گر چه از رخسار گلگون نوبهار عالمی می زند بر سینه سنگ آتش ز دست خوی تو
3 تا چها با خون گرم لاله حمرا کند خار بن را نافه چین می کند آهوی تو
4 چشم حیرت وام می گیرد ز طوق قمریان سرو در وقت خرام قامت دلجوی تو
5 تا نفس دارد نمی افتد به فکر بازگشت هر که از خود می دود بیرون به جست و جوی تو
6 زیر دیوار خجالت معتکف گردیده است قبله اسلام از شرم خم ابروی تو
7 نقش را بر آب در آتش بود نعل سفر حیرتی دارم که چون استاد خط بر روی تو
8 گر به سهو از غنچه و گل بالش و بستر کنی می شود نیلوفری از بوی گل پهلوی تو!
9 چون نگردد صائب از کیفیت حسنت خراب؟ می شود میگون لب ساغر ز گفت وگوی تو