-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 راز من نقل مجالس ز صفای گهرست همچو آیینه مرا هر چه بود در نظرست
2 زین چه حاصل که رخ یار مرا در نظرست؟ چشم حیرت زدگان حلقه بیرون درست
3 توشه برداشتن آیینه سبکباران نیست جگر خویش خورد هر که به ما همسفرست
4 به خموشی چمن آرا لب مرغان را بست سنگ دندان پریشان سخنان گوش کرست
5 تکیه بر دوستی ساخته خلق مکن کاین بنایی است که ناساخته زیر و زبرست
6 پنبه بر داغ دل هر که گذاری امروز تیغ خورشید قیامت چو برآید، سپرست
7 هر که در چشمه سوزن سفر دریا کرد سفرش باد مبارک که حدیدالبصرست
8 شکرابی که ازان عیش رقیبان تلخ است به مذاق من دلسوخته شیر و شکرست
9 خار را تشنه جگر سر به بیابان ندهد هر که چون آبله در راه طلب دیده ورست
10 گر چه موی کمر و رشته جان باریک است جاده حسن سلوک از همه باریکترست
11 صائب این آن غزل حضرت سعدی است که گفت عشقبازی دگر و نفس پرستی دگرست