1 نظرگاهی مرا غیر از دل روشن نمی باشد که هرگز مرغ زیرک غافل از روزن نمی باشد

2 به عزت مردن از بی اعتباری زیستن خوشتر چراغ روز را پروایی از کشتن نمی باشد

3 خمار عیش در خمیازه دارد غنچه گل را وگرنه خنده شادی درین گلشن نمی باشد

4 به فریاد آورد آمیزش ناجنس آتش را ندارد ناله ای تا آب با روغن نمی باشد

5 فروغ آفتاب و مه نظرها را کند روشن چراغ خانه دل جز می روشن نمی باشد

6 مرا مستغنی از تعلیم دارد سینه روشن به رهبر حاجتی در وادی ایمن نمی باشد

7 مدارا با گرانان کن که عیسی از سبکروحی اگر بر آسمان رفته است بی سوزن نمی باشد

8 به جوهر احتیاجی نیست صائب کوه آهن را چو دل افتاد محکم حاجت جوشن نمی باشد