1 گشاده رویی من برد دست خصم از کار شراب شیشه شکن در پیاله شد هموار
2 کباب سینه گرم من است داغ جنون زمین سوخته جان می دهد به تخم شرار
3 مکن ز سختی ره شکوه همچو نو سفران که خاک نرم کند آب را گران رفتار
4 یکی هزار شد از باده زنگ کلفت من که آب سبزه خوابیده را کند بیدار
5 به زهد خشک به جایی نمی رسد زاهد که پای آبله دارست دست سبحه شمار
6 میان بلبل و پروانه فرق بسیارست کجا به رتبه کردار می رسد گفتار
7 شده است سرو حصاری ز طوق فاختگان قد خدنگ تو تا گشته در چمن سیار
8 گناه مانع ایجاد ما نشد اول چگونه مانع غفران شود در آخر کار
9 ز موج ریگ روان است بر جناح سفر مدار چشم اقامت ز عمر خوش رفتار
10 جگر خراش تر از شیشه است باده عشق بشوی دست ز جان، لب براین پیاله گذار
11 شود پر از گهر از حفظ آبرو صائب صدف اگر نگشاید دهن به ابر بهار
دیدگاهها **