-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عمر من در سایه آن قامت دلجو گذشت از چنان حیرت فرا سروی چسان این جو گذشت؟
2 محمل لیلی سبکسیرست، ورنه بارها چشم مجنون در دویدن از رم آهو گذشت
3 همچنان بیگانه از دین است چشم کافرش گر چه عمش جمله در محراب آن ابرو گذشت
4 زهره شیران شود از دیدن همچشم آب یارب از نظاره لیلی چه بر آهو گذشت
5 از نگه می شد غبارآلود آب گوهرش از غبار خط چه یارب بر عقیق او گذشت
6 بر بیاض عارض او از غبار خط نرفت آنچه بر روز من از زلف سیاه او گذشت
7 از سیاهی ره برون بی خضر بردن مشکل است سرمه خونها خورد تا زان نرگس جادو گذشت
8 بر دم صد تیغ عریان پا نهادن مشکل است تند نتواند نگاه از چین آن ابرو گذشت
9 دیده روشن نمی ماند درین بستانسرا دید تا خورشید را شبنم ز رنگ و بو گذشت
10 دست از آب زندگی نتوان به خاک تیره شست وای بر آن کس که بهر نان ز آب رو گذشت
11 ترک خودبینی نمی آید ز هر ناشسته روی سرو نتوانست با آزادگی زین جو گذشت
12 در دل او ره ندارد، ورنه صائب بارها تیر آه من ز سنگ از قوت بازو گذشت