- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هوش من از نسیم سحرگاه می رود حکم اشاره بر دل آگاه می رود
2 مه در حصار هاله نخواهد مدام ماند از آسمان برون دل آگاه می رود
3 زین تیره خاکدان دل روشن چه می کشد از گرد لشکری چه بر این شاه می رود
4 گردون سفر به زمزمه عشق می کند محمل به ذوق بانگ جرس راه می رود
5 همراهی صبا نکند پوی پیرهن دنبال عمر رفته عبث آه می رود
6 در عشق آفتاب اگر یک جهت شود داغ کلف ز آینه ماه می رود
7 قارون ز بار حرص به روی زمین نماند دلو گران، سبک به ته چاه می رود
8 موقوف نیم جذبه بود سیر و دور ما دیوار ما ز جا به پر کاه می رود
9 صائب نظر به دامن سحرا گشوده ایم مجنون ما به شهر به اکراه می رود