-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آتشم در جگر از چهره گلرنگ زده است لب لعلش به کبابم نمک سنگ زده است
2 شیشه ام می شکند در جگر از حرف درشت باز تا دشمن دل سخت چه بر سنگ زده است
3 صیقل جام به فریاد دل ما نرسید که به دود جگر این آینه را زنگ زده است؟
4 نافه را مغز شد از عطسه پریشان امروز که دگر دست در آن طره شبرنگ زده است؟
5 سینه ای پهن تر از دشت قیامت دارم داغ در پهلوی هم، خیمه چرا تنگ زده است؟
6 دهن غنچه تصویر، تبسم زده شد بر لب ماست که صد قفل، دل تنگ زده است
7 همه دنبال هوس همسفر برق شدند صائب ماست که بر پای طلب سنگ زده است