1 سینهام از درد و داغ عشق روشن میشود آنچه زنگ دیگران، آیینهٔ من میشود
2 کی حذر از انجم و افلاک دارد مرد عشق؟ بر تن مرغ همایون دام جوشن میشود
3 هرکه را از پا درآوردم به تیغ انتقام در بیابان طلب سنگ ره من میشود
4 در حقیقت مرگ خصم آیینهدار عبرت است غافل است آن کس که شاد از مرگ دشمن میشود
5 نیست غم خورشید را از خصمی تردامنان در چراغ سینهصافان آب روغن میشود
6 داغ ما را سوده الماس آب و رنگ داد زین جواهر سرمه چشم کور روشن میشود
7 (شعله سرگرمیی با خود اگر آوردهای رو به هر خاری که آری نخل ایمن میشود)
8 گر چنین کلک تو صائب نغمهپردازی کند عالمی از فکر رنگین تو گلشن میشود