- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشم آیینه گر از خواب بهم می آید مژه عاشق بیتاب بهم می آید
2 خون گرم است علاج دهن شکوه زخم رخنه دل ز می ناب بهم می آید
3 خس و خاری که درین دامن صحرا پهن است به سبکدستی سیلاب بهم می آید
4 در دل صاف نماند اثر تیغ زبان زخم این آینه چون آب بهم می آید
5 صائب از جلوه مستانه آن دشمن دین لب خمیازه محراب بهم می آید