1 دل را به آتش نفس گرم آب کن ای غافل از خزان، گل خود را گلاب کن
1 نمی آید از من دگر بردباری دو دست من و دامن بی قراری
2 من و طفل شوخی که صد خانه زین ز مردان تهی ساخت در نی سواری
1 گر چه از مشق جنون خواب پریشان شده ام خط آزادی اطفال دبستان شده ام
2 خود فروشی است گران بر دل آزاده من راضی از جوش خریدار به زندان شده ام
1 دوش بزم از شور ما یک سینه پرجوش بود تلخی می محو در گلبانگ نوشانوش بود
2 نرگس مخمور خون عقل در پیمانه داشت جلوه مستانه سیلاب متاع هوش بود
1 کرد بی تابی فزون زنگ دل غم دیده را پایکوبی آب شد این سبزه خوابیده را
2 می شود ظاهر عیار فقر بعد از سلطنت توتیای چشم باشد خاک، طوفان دیده را
1 نیست یک نقطهٔ بیکار درین صفحهٔ خاک ما درین غمکده یارب به چه کار آمدهایم؟
1 نیست در دیده ما منزلتی دنیا را ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
2 زنده و مرده به وادید ز هم ممتازند مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به