1 اهل معنی گر چه خاموشند از تحسین من غوطه در خون می زنند از معنی رنگین من
2 سکته بی دردی از خواب عدم سنگین ترست ورنه خون مرده گردد زنده از تلقین من
3 در جگرگاه نواسنجان این بستانسرا تیغها خوابیده از هر مصرع رنگین من
4 از ید بیضای کلک من جهانی روشن است گر به ظاهر نیست شمعی بر سر بالین من
5 مایه دار معنیم، دعوی نمی دانم که چیست خودفروشی نیست چون بی مایگان آیین من
6 دیده یوسف شناس از خود بود منت پذیر می کند تحسین خود، هر کس کند تحسین من
7 صور محشر پاره سازد گر گلوی خویش را برنمی گردد صدا از کوه با تمکین من
8 نیست از منع تماشایی پر از گل گلشنم دست و پا از جوش گل گم می کند گلچین من
9 شهد گفتار مرا صائب قوام دیگرست خامه ها را کرد بی شق معنی شیرین من
دیدگاهها **