- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من و مصری که شکرخیز بود خاک آنجا کوزه شهد شود حنظل افلاک آنجا
2 در خرابات چه حاجت به مناجات من است دست برداشته دایم به دعا تاک آنجا
3 در محبت لب خشک و مژه تر باب است هیزم تر نفروشند ز مسواک آنجا
4 باد در دست برون می روم از صحرایی که بود برق، شکار خس و خاشاک آنجا
5 در بهشتی غم او در جگرم خار شکست که نیابند به درمان دل غمناک آنجا
6 نفسم تنگ شد از باغ خوشا کنج قفس که در فیض گشوده است ز هر چاک آنجا
7 سفری با نفس سوخته دارم در پیش که حساب نفس صبح شود پاک آنجا
8 صائب از کوی خرابات به جایی نرود دختری خواسته از سلسله تاک آنجا