- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 می برون زان چهره شاداب گل می آورد از زمین پاک بیرون آب گل می آورد
2 چون کتان تاب وصالم نیست، ورنه بی طلب بهر جیب و دامنم مهتاب گل می آورد
3 باده را موقوف فصل گل مکن کز خرمی هر قدر باید شراب ناب گل می آورد
4 می شود روشن چراغ خاکساران عاقبت بر مزار بیکسان مهتاب گل می آورد
5 از خجالت آب چون شبنم شود آن ساده دل کز چمن در حلقه احباب گل می آورد
6 نیست دربار من خونین جگر جز لخت دل در کنار از کشتیم گرداب گل می آورد
7 هر که افتاده است صادق در محبت همچو صبح در کنار از مهر عالمتاب گل می آورد
8 نیست ممکن گل نچیند عاشق از بیطاقتی رشته در آغوش پیچ و تاب گل می آورد
9 اشک و آه ماست بی حاصل، وگرنه از چمن باد بوی گل برون و آب گل می آورد
10 زاهدی را کان بهشتی روی باشد در نظر در زمستان صائب از محراب گل می آورد