1 مروت نیست گل از بوستان پیش از سحر چیدن بساط خرمی و عیش را ناچیده برچیدن
2 ز روی گلرخان قانع ز گل چیدن به دیدن شو که گردد خارخار حرص بیش از بیشتر چیدن
3 اگر از دردمندی ها شوی باریک، بی زحمت گل بی خار چون رگ می توان از نیشتر چیدن
4 زمین گیر وطن قدر سبکباری نمی داند ز بی برگ و نوایی می توان گل در سفر چیدن
5 چه خونها می کند در دل خس و خار علایق را ز گلزار جهان دامان خود چون سرو برچیدن
6 مکش با گریه مستانه در پرداز دل زحمت که بیکارست خار و خس ز راه سیل برچیدن
7 مجو صبر از دل دیوانه در هنگامه طفلان که تلخی دیده دست و پا کند گم در ثمر چیدن
8 ز حیرانی مسخر کرد شبنم گلعذاران را به دست بسته اینجا می توان گل بیشتر چیدن
9 ز غفلت پهن کردم در ره سیل فنا صائب بساطی را که می بایست ناافکنده بر چیدن
دیدگاهها **