1 چشم مارا صبح پیری شد شکر خواب دگر قامت خم شد کمند عمر را تاب دگر
2 خواب غفلت خانه در چشم گرانجانی که کرد می شود شور قیامت پرده خواب دگر
3 از دل چاک است ما را قبله حاجت روا رو نمی آریم هر ساعت به محراب دگر
4 شسته ایم از عالم اسباب ما هرچند دست حلقه بر در می زند هر لحظه سیلاب دگر
5 گر چه پیری قامت ما را کمان حلقه ساخت بهر سرگردانی ماگشت گرداب دگر
6 گرچه پیری برد گیرایی ز دست اختیار هر سرمو گشت برتن نبض بیتاب دگر
7 گرچه در جمعیت اسباب پریشانی است جمع می پرد چشمم همان در جمع اسباب دگر