تجلی سنگ را نومید نگذاشت از صائب تبریزی غزل 6968

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

تجلی سنگ را نومید نگذاشت

1 تجلی سنگ را نومید نگذاشت مترس از دورباش لن ترانی

2 خموشی را امانت دار لب کن پشیمانی ندارد بی زبانی

3 شراب کهنه و یار کهن را غنیمت دان چو ایام جوانی

4 به حرف عشق سرگرم که باشد حیات شمع از آتش زبانی

5 اگر عاشق نمی بودیم صائب چه می کردیم با این زندگانی؟

6 زهی رویت بهار زندگانی به لعلت زنده نام بی نشانی

7 دو زلفت شاهراه لشکر چین دو چشمت خوابگاه ناتوانی

8 دو روزی شوق اگر از پا نشیند شود ارزان متاع سرگرانی

9 بدآموز هوس عاشق نگردد نمی آید ز گلچین باغبانی

10 مکن چون خضر بر خود راه را دور که نزدیک است راه جانفشانی

عکس نوشته
کامنت
comment