- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 منال از نقش کم گر شد قمارت بدنشین اینجا که چشم بد به قدر نقش باشد در کمین اینجا
2 اگر خواهی که نگذارد کسی انگشت بر حرفت به هر نقشی مده از سادگی تن چون نگین اینجا
3 کلید گنج شو، نه قفل در، ارباب حاجت را که ماری می شود هر چین که داری بر جبین اینجا
4 شنیدی روزی آدم چه شد از خوردن گندم به نان جو قناعت کن ز نان گندمین اینجا
5 زر بی غش ز پاکی خط پاکی در بغل دارد نیندیشد ز دوزخ هر که گردد پاک دین اینجا
6 کمر نابسته خواهی طعمه سیل حوادث شد مکن رخت اقامت پهن ای کوتاه بین اینجا
7 ز خامی های طینت آن قدر از پای ننشستی که گور خویش را کردی تنور آتشین اینجا
8 به دامان تو از صحرای محشر گرد ننشیند اگر افشانده ای گردی ز دل های غمین اینجا
9 مگر غافل شدی کز خرمن چرخ است رزق تو؟ که گردن کج کنی چون خوشه، پیش خوشه چین اینجا
10 ز تنهایی نخواهی کرد وحشت در لحد صائب اگر پیش از اجل گردیده ای عزلت گزین اینجا