1 می نماید صد گره را یک گره زنار عشق سبحه داران چون برون آیند ازبازار عشق؟
2 بوی این می آسمانها را به دور انداخته است کیست تابرلب گذارد ساغر سرشار عشق؟
3 تخم راز عشق را در خاک کردن مشکل است چون شرر از سنگ بیرون می جهد اسرار عشق
4 در سر هرذره ای اینجا هوای دیگرست اختر ثابت ندارد چرخ خوش پرگار عشق
5 عشق ظاهر ساختن معشوق را کامل کند ورنه عاشق رانباشد صرفه دراظهار عشق
6 لاله خورشید بی تقریب می سوزد نفس سر فرو نارد به هر گل گوشه دستار عشق
7 می خورد ازسایه بال هما طبل گریز برسر هرکس که افتد سایه دیوار عشق
8 چون توانم ازگل بی خار او دفتر گشود؟ می زند پهلو به مژگان غزالان خار عشق
9 شوق موسی نخل ایمن رابه حرف آورده بود خامه صائب چرا بندد لب ازگفتار عشق؟