- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مده در جوش گل چون لاله از کف میگساری را که نعل از برق در آتش بود ابر بهاری را
2 ندارد دیده پاک آبرویی پیش او، ورنه به شبنم می دهد گل منصب آیینه داری را
3 قیامت می کند در ترکتاز ملک دل، گویا ز طفل شوخ من دارد فلک دامن سواری را
4 بیابان گردی مجنون ز نقصان جنون باشد که سنگ کودکان باشد محک کامل عیاری را
5 گهر گرد یتیمی را دهد در دیده خود جا به چشم کم مبین زنهار گرد خاکساری را
6 اگر از پرتو خورشید روی دل طمع داری مده چون شبنم از کف دامن شب زنده داری را
7 چه سازد سختی دوران به جان سخت ما صائب؟ ز تیغ کوه پروا نیست کبک کوهساری را