- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عشق کو تا چاک سازم جامه ناموس را پیش زهاد افکنم این خرقه سالوس را
2 هیچ کس از رشته کارم سری بیرون نبرد نبض من بند زبان گردید جالینوس را
3 از خودآرایان نمی باید بصیرت چشم داشت عیب پیش پا نیاید در نظر طاوس را
4 حرف دعوی در میان باطلان دارد رواج هست در بتخانه گلبانگ دگر ناقوس را
5 هر چه ماند از تو بر جا، حاصلش باشد دریغ چند خواهی جمع کرد این مایه افسوس را
6 ظلم می سازد زبان عیب جویان را دراز عدل مهر خامشی بر لب زند جاسوس را
7 زخم از مرهم گواراتر بود بر عارفان رخنه در زندان بود از نقش به، محبوس را
8 می کند در پرده ناموس، حسن ایجاد عشق شمع چون پروانه در رقص آورد فانوس را
9 بر سر گنج است صائب پای من، تا کرده ام چون صدف گنجینه گوهر، کف افسوس را