1 عشق در پای گلی رنگ وفا می ریزد فرصتش باد که بسیار بجا می ریزد
2 زان سفر کرده بستان خبری هست که گل زر خود را همه در پای صبا می ریزد
3 می چنان دشمن شرم است که گر سایه تاک بر سر حسن فتد، رنگ حیا می ریزد
4 بر کف پای تو تا تهمت خونریزی بست هر که را دست دهد خون حنا می ریزد
5 صائب از دیده خونبار کرم دارد یاد کآنچه دارد همه در پای گدا می ریزد
دیدگاهها **