- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عشق را پنهان دل دیوانه نتوانست کرد گنج را پوشیده این ویرانه نتوانست کرد
2 کیست دیگر در دل پروحشت من جا کند؟ سیل پا قایم درین ویرانه نتوانست کرد
3 لنگر از طوفان نباشد مانع بحر محیط چوب گل تأثیر در دیوانه نتوانست کرد
4 همچو زلف ماتمی شایسته پیچیدن است دست کوتاهی که کار شانه نتوانست کرد
5 سوخت چشم شور مردم تخم امید مرا در زمین شور، جولان دانه نتوانست کرد
6 تا نشست از پای ساقی، نشأه از پیمانه رفت باده کار جلوه مستانه نتوانست کرد
7 چون تواند یافت صائب خویش را در خانقاه؟ جمع خود را هر که در میخانه نتوانست کرد