جگر تشنه محال است که سیراب از صائب تبریزی غزل 3581

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

جگر تشنه محال است که سیراب شود

1 جگر تشنه محال است که سیراب شود گر عقیق لب او در دهنم آب شود

2 چه غم از تابش خورشید قیامت دارد؟ هرکه در سایه شمشاد تو در خواب شود

3 تخم امید برومند نگردد ز بهار سبز وقتی شود این دانه که دل آب شود

4 هرکه یک چند درین دایره بر خود پیچد در کف بحر بقا خاتم گرداب شود

5 زخم اغیار به صد کان نمک بی نمک است داغ ما نیست نمکسود ز مهتاب شود

6 عشق آخر به دل غمزده می پردازد بحر روشنگر آیینه سیلاب شود

7 خار در پیرهن بیخبران گل گردد مژه در دیده بیدرد رگ خواب شود

8 طوطی از پرتو آیینه شود حرف شناس سخن آن روز شود سبز که دل آب شود

9 از دم گرم تو صائب که زوالش مرساد! دل اگر بیضه فولاد بود آب شود

عکس نوشته
کامنت
comment