- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به رنگ سرو درین باغ زندگانی کن بریز بار ز خود، ترک شادمانی کن
2 گرت هواست که در وصل آفتاب رسی درین ریاض چو شبنم نظرچرانی کن
3 مگر به میوه بی خار بارور گردی شکوفه وار به هر خار زرفشانی کن
4 حریف داغ عزیزان نمی شود جگرت تلاش مرگ در ایام زندگانی کن
5 خمار باده به اندازه نشاط بود به قدر حوصله درد شادمانی کن
6 ز خامشی دهن غنچه گلستان گردید درین بساط سرانجام بی زبانی کن
7 چو جان ز جسم تو بی اختیار خواهد رفت به اختیار چو پروانه جانفشانی کن
8 تو چون ز مصلحت خویش نیستی آگاه ملایمت به بلاهای آسمانی کن
9 مده ز دست ترازوی عدل را صائب به هر که با تو گرانی کند، گرانی کن