-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چراغ راه ندارد به بزم روشن ما ز ماهتاب گل افتد به چشم روزن ما
2 به شوربختی ما نیست چشمه زمزم چو کعبه بخت سیه، جامه ای است بر تن ما
3 چگونه عذر توانیم خواست از صیاد؟ قفس شده است چو ماتم سرا ز شیون ما
4 نشسته بر تن ما لاغری چو نقش حصیر شکستگی نرود از قلمرو تن ما
5 نمی رویم چو ماهی به چشمه سار زره چو تیغ، جوهر ذاتی بس است جوشن ما
6 ز خاکدان تعلق گرفته ایم هوا غبار دست ندارد به طرف دامن ما
7 ز بس که برق حوادث گذشته است بر او به چشم مور کند کار سرمه خرمن ما
8 تپانچه کاری باد خزان اگر این است تذرو رنگ چو عنقا شود به گلشن ما
9 ز فیض این غزل تازه رو، دگر صائب به آفتاب زند خنده طبع روشن ما