- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سبکروان ز غم روزگار بیخبرند چو دامن فلک از زخم خار بیخبرند
2 جهان به دیده روشندلان نمی آید ستاره های فلک از غبار بیخبرند
3 جماعتی که نفس ناشمرده خرج کنند ز خرده گیری روز شمار بیخبرند
4 درون پرده گروهی که باده می نوشند ز پرده سوزی صبح خمار بیخبرند
5 جماعتی که به جمعیت جهان شادند ز سنگ تفرقه روزگار بیخبرند
6 درین بساط چو آیینه سیه پردازان ز نقش نیک وبد روزگار بیخبرند
7 فکنده اند گروهی که در جهان لنگر ز خوش عنانی لیل ونهار بیخبرند
8 چه نعمتی است که این دیده های کوته بین ز حسن عاقبت انتظار بیخبرند
9 ز روی تازه فصل بهار سوختگان چو لاله از جگر داغدار بیخبرند
10 چو سرو مردم آزاده در جهان صائب ز انقلاب خزان وبهار بیخبرند