1 بگذار شود زیر و زبر جسم گران را تا چند عمارت کنی این گور روان را؟
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 دل از گفتار ناسنجیده بی آرام می گردد که شکر خواب، تلخ از مرغ بی هنگام می گردد
2 تلافی را مکافات عمل در آستین دارد دهن گوینده را تلخ اول از دشنام می گردد
1 از حجاب عشق محرومم ز رخساری چنین دست خالی می روم بیرون ز گلزاری چنین
2 سجده می آرند خورشید و مه و انجم ترا قسمت یوسف نشد در خواب، بازاری چنین
1 از عذار او بپوشان دیده امید را تکمه از شبنم مکن پیراهن خورشید را
2 در بهشت عافیت افتادم از بی حاصلی شد حصاری بی بری از سنگ طفلان بید را
1 ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم تو با اغیار خوش بنشین که من بار سفر بستم
2 همان بهتر که روگردان شوم از خیل مژگانش به غیر از خون دل خوردن چه طرف از نیشتر بستم
1 کرد بی تابی فزون زنگ دل غم دیده را پایکوبی آب شد این سبزه خوابیده را
2 می شود ظاهر عیار فقر بعد از سلطنت توتیای چشم باشد خاک، طوفان دیده را
1 نیست یک نقطهٔ بیکار درین صفحهٔ خاک ما درین غمکده یارب به چه کار آمدهایم؟
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **