-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 لب لعل تو ز خون دل من جام گرفت سرو قد تو ز آغوش من اندام گرفت
2 هیچ کس زهره نظاره چشم تو نداشت نمک اشک من این تلخی بادام گرفت
3 کوه تمکین تو تا سایه به دریا افکند نبض بیتابی موج خطر آرام گرفت
4 خم می جلوه فانوس تجلی دارد پرتو روی تو تا در می گلفام گرفت
5 می چکد خون ز جبین عرق شرم امروز تا که از لعل لبت بوسه به پیغام گرفت؟
6 هر کجا حسن گلوسوز تو منزل سازد می توان بوسه به رغبت ز لب بام گرفت
7 کرد یعقوب صفت جامه نظاره سفید چشم هر کس به تماشای تو احرام گرفت
8 نیست یک شمع درین بزم به سرگرمی من سوخت هر کس که من سوخته را نام گرفت
9 تا قیامت نتوانست گرفتن خود را هر که صائب ز کف ساقی ما جام گرفت