لعل تو خنده بر گهر آفتاب از صائب تبریزی غزل 4075

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

لعل تو خنده بر گهر آفتاب زد

1 لعل تو خنده بر گهر آفتاب زد زلف تو حلقه بر کمرآفتاب زد

2 صد بار بیش حسن تو در مجلس شراب جام هلال را به سرآفتاب زد

3 دل آب شد ز جلوه طرف نقاب او بیچاره شبنمی که درآفتاب زد

4 شستم به خون ز صفحه دل مهر آسمان زان دشنه ها که بر جگر آفتاب زد

5 دل محو جلوه های تو شد این چنین شود شبنم که خیمه در گذرآفتاب زد

6 از چشم شور خون شفق شد به خاک ریخت شیری که صبح بر شکر آفتاب زد

7 دست بلند همت اگر در نگار نیست بر سنگ می توان گهر آفتاب زد

8 آن را که شد عزیمت صادق دلیل راه چون صبح دست در کمرآفتاب زد

9 هر کس سپر فکند ز آفت مسلم است این تیغها که بر سپر آفتاب زد

10 صائب کسی که روی نتابید از شکست چون ماه می ز جام زر آفتاب زد

عکس نوشته
کامنت
comment