- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کرد بی تابی فزون زنگ دل غم دیده را پایکوبی آب شد این سبزه خوابیده را
2 می شود ظاهر عیار فقر بعد از سلطنت توتیای چشم باشد خاک، طوفان دیده را
3 تن به هر تشریف ناقص کی دهد نفس شریف؟ کعبه هیهات است پوشد جامه پوشیده را
4 همت عالی شود نازل ز پیوند خسیس برگ کاهی مانع از پرواز گردد دیده را
5 منع ما از سیر گلزار ای چمن پیرا مکن ور نه برمی چیند آهی این بساط چیده را
6 قدر یاقوت لب او را که می داند که چیست؟ جوهری قیمت نداند جوهر نادیده را
7 گرمخونی می کند بیگانگان را آشنا موج می شیرازه گردد صحبت پاشیده را
8 صیقل دل های بی غم گر چه باشد ماه عید تازه می سازد به ناخن داغ ماتم دیده را
9 رتبه کامل عیاران بیش گردد از محک نیست پروایی ز میزان مردم سنجیده را
10 خود حسابان صائب از دیوان محشر فارغند از حساب اندیشه ای نبود قیامت دیده را