1 ناکسی بین که سر از صحبت من میپیچد سر زلفی که به دست همه کس میآید
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 جگری سوخته چون لاله ایمن دارم چون نسوزم، که سر داغ به دامن دارم
2 غوطه در زنگ زد از سیر چمن آینه ام چشم امید به خاکستر گلخن دارم
1 می نماید پایکوبان دار را منصور ما تاک را آتش عنان سازد می پر زور را
2 هر سبکدستی نیارد نغمه از ما واکشید ناخن شیرست مضراب رگ طنبور ما
1 پیش چشمم شد روان گر تشنه دریا شدم یافتم جویاتر از خود هر چه را جویا شدم
2 چون الف کز مد بسم الله بیرون شد نیافت محو در نظاره ان قامت رعنا شدم
1 کرد بی تابی فزون زنگ دل غم دیده را پایکوبی آب شد این سبزه خوابیده را
2 می شود ظاهر عیار فقر بعد از سلطنت توتیای چشم باشد خاک، طوفان دیده را
1 نیست یک نقطهٔ بیکار درین صفحهٔ خاک ما درین غمکده یارب به چه کار آمدهایم؟
1 ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم تو با اغیار خوش بنشین که من بار سفر بستم
2 همان بهتر که روگردان شوم از خیل مژگانش به غیر از خون دل خوردن چه طرف از نیشتر بستم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به