- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به خاموشی محیط معرفت کن جان گویا را به جان بی نفس چون ماهیان کن سیر دریا را
2 همایون طایری در هر نظر گردد شکار تو اگر در راه عبرت افکنی دام تماشا را
3 ز قرب تنگ چشمان رشته امید را بگسل که سوزن لنگر پرواز می گردد مسیحا را
4 علم را کثرت لشکر نگردد پرده وحدت ز یکتایی نیندازد حباب و موج دریا را
5 ندارد با تعلق سود دست افشاندن از دنیا که آزادی گرفتاری است مرغ رشته بر پا را
6 برازنده است بر دیوانه ای تشریف رسوایی که از زور جنون سازد گریبان چاک صحرا را
7 من از دلچسبی آن خال عنبر فام دانستم که خواهد حلقه بیرون در کردن سویدا را
8 ز شوق آنها که دارند آتشی در زیر پای خود گل بی خار می سازند خارستان دنیا را
9 گرفتم گوشه غاری ز گمنامی، ندانستم که کوه قاف می سازد بلند آوازه عنقا را
10 ننازم چون به بخت سبز خود صائب که چون طوطی به حرف و صوت کردم رام آن آیینه سیما را