-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کیم من تا سلیمان میهمان خوان من باشد؟ دل خود می خورد موری اگر مهمان من باشد
2 من و همصحبتی در خلد با زاهد، معاذالله که در هر جا گرانجانی بود زندان من باشد
3 گر از دست تهی آتش بر آرم چون چنار از خود از ان خوشتر که چشمی در پی سامان من باشد
4 اگر مستلزم خواری شود همت نمی خواهم چرا آزاده ای شرمنده احسان من باشد؟
5 به مقصد می رسانم بی کشاکش راست کیشان را کمان چرخ اگر در قبضه فرمان من باشد
6 درین کاشانه شش گوشه من آن شهد بی نیشم که عیش مردمان شیرین زکسر شان من باشد
7 که دارد تاب آمیزش، که شادی مرگ می گردم خیال وصل او در خواب اگر مهمان من باشد
8 ندارد غنچه دلگیر من سامان خندیدن اگر از زعفران خار و خس بستان من باشد
9 من از اندیشه ترتیب دیوان فارغم صائب که لوح سینه روشندلان دیوان من باشد