- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عشق کو تا (به) نم اشک نظر تازه کنیم نمک شور قیامت به جگر تازه کنیم
2 دست کوتاه کنیم از کمر رشته جان عهد و پیوند به آن موی کمر تازه کنیم
3 از سر جان و دل آغوش گشا برخیزیم بیعت هاله خود را به قمر تازه کنیم
4 تیشه در دست به جولانگه شیرین تازیم نام فرهاد به هر کوه و کمر تازه کنیم
5 بر غبار دل ما صحبت دریا افزود دست و رویی مگر از آب گهر تازه کنیم
6 هیچ کس نیست که بر داغ هنر ناخن نیست چه ضرورست که ما داغ هنر تازه کنیم
7 منت باده به صد رنگ برآورد مرا چهره خویش به خوناب جگر تازه کنیم
8 آن سبکسیر حبابیم درین بحر محیط که به هر چشم زدن رخت دگر تازه کنیم
9 این غزل آن غزل خواجه نظیری است که گفت سینه بر برق گشاییم و جگر تازه کنیم