1 خطی کان رخ تازه می آورد جهان را به شیرازه می آورد
2 شرابی است لبهای میگون یار که مستی وخمیازه می آورد
3 ز رخسار خوبان شراب کهن برون صد گل تازه می آورد
4 ازان ساختم با خیال از وصال که مستی به اندازه می آورد
5 دلی را که آشفته شد از خمار خط جام شیرازه می آورد
6 به آهستگی آنچه انشا کنند بلندی آوازه می آورد
7 مگر پوچ تا نشنوی حرف پوچ که خمیازه خمیازه می آورد
8 ز گفتار صائب ازان خون چکد که از خون دل غازه می آورد
دیدگاهها **