-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 می پرد چشم به خال لب جانانه مرا حرص چون دام فزون می شود از دانه مرا
2 ابر را تشنه دریا، گهرافشانی کرد حرص می بیش شد از گریه مستانه مرا
3 می شود وحشت مجنون ز غزالان افزون کرد بیگانه ز خود معنی بیگانه مرا
4 تشنه گوهر سیراب، صدف را چه کند؟ دل تسلی نشد از کعبه و بتخانه مرا
5 نیست از گرد علایق اثری در دل من می رود صاف برون سیل ز ویرانه مرا
6 نکند شبنم گل ریگ روان را سیراب نتوان سیر ز می کرد به پیمانه مرا
7 با جنون فارغ از آمد شد مردم شده ام چون کمان، زور بود قفل در خانه مرا
8 می زنم یک تنه بر قلب فلک ها چون آه کوتهی گر نکند همت مردانه مرا
9 در خرابات مغان دیده من باز شده است خط پیمانه بود ابجد طفلانه مرا
10 از گره هیچ گره باز نگردد صائب چه گشادی شود از سبحه صد دانه مرا؟