1 جان به صد داغ از تن خاکی سرشت آمد برون جغد ازین ویرانه طاوس بهشت آمد برون
2 فکر رنگین جلوه دیگر کند با بخت سبز خوش نماید لاله ای کز طرف کشت آمد برون
3 چون زلیخا کز پی یوسف ز خود بیرون دوید جنت از دنبال آن حوری سرشت آمد برون
4 هر کجا غم نیست، آنجا زندگانی مشکل است زین سبب آدم به تعجیل از بهشت آمد برون
5 پرده بیگانگی چون از میان برداشتند برهمن از کعبه، زاهد از کنشت آمد برون
6 جان روشن از غبار آلودگان صائب بجو باده چون آفتاب از زیر خشت آمد برون
دیدگاهها **