- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جمال یوسف ازین تیره خاکدان دیدم عبیر پیرهن از گرد کاروان دیدم
2 ربود خواب ترا در کنارم از مستی ترا چنان که دلم خواست آنچنان دیدم
3 جز این که آب شدم دست شستم از هستی دگر چه بهره چو شبنم زگلستان دیدم
4 ز شست صاف نشد تیر راست را روزی گشایشی که من از خانه چون کمان دیدم
5 دل گرفته من چون ز باغ بگشاید که در گشودن در روی باغبان دیدم
6 برابرست به عیش تمام روی زمین که روی خویش برآن خاک آستان دیدم
7 از آن گذشت به خمیازه عمر من چو کمان که من ز دور گردی از نشان دیدم
8 میانه وطن وغربت است بادیه ها منم که داغ غریبی در آشیان دیدم
9 چو گردباد نفس می کشم غبارآلود ز بس که کلفت ازین تیره خاکدان دیدم
10 جواب آن غزل حاذق است این صائب بهار دیدم و گل دیدم و خزان دیدم