- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دست بر زلف پریشان سخن یافته ام چشم بد دور، رگ جان سخن یافته ام
2 شسته ام روی به خوناب جگر لعل صفت تا رگ کان بدخشان سخن یافته ام
3 نکنم چشمم به عمر ابد خضر سیاه عمر جاوید ز احسان سخن یافته ام
4 چون شکر رفته ام از گرمی فکرت به گداز تا نصیب از شکرستان سخن یافته ام
5 مورم اما ز شکر ریزی گفتار بلند مسند از دست سلیمان سخن یافته ام
6 چه گهرهای گرانسنگ که در جیب امید از هواداری نیسان سخن یافته ام
7 جوی شیری که سفیدست ازو روی بهشت خورده ام خون و ز پستان سخن یافته ام
8 به ستم دست از آن زلف ندارم صائب چه کنم، سلسله جنبان سخن یافته ام