1 تا شده است از دوربینی عاقبتبین دیدهام در ترازوی قیامت خویش را سنجیدهام
2 منت دست نوازش میکشم از دست رد از قبول خلق از بس بیتمیزی دیدهام
3 کی نظر بندم به صحرا میکند چشم غزال این نوازشها که من از سنگ طفلان دیدهام
4 میکند در پیش پا دیدن نگاهم کوتهی بس که از شرم غدار او نظر دزدیدهام
5 بوده ذوق پاره گردیدن گریبانگیر من جامهای چون کعبه در سالی اگر پوشیدهام
6 بر زمین ناید ز شادی پای من چون گردباد تا خس و خاشاک هستی را به هم پیچیدهام
7 زینهار از کامجویی دست خود کوتاه دار کز گل ناچیده من صد دامن گل چیدهام
8 کردهام از بهر کاهش خویش را گردآوری چون مه نو ز التفات مهر اگر بالیدهام
9 مد احسان میشمارم پیچ و تاب مار را چین ابرویی که من از اهل دولت دیدهام
10 آیهٔ رحمت شمارم سبزهٔ زنگار را از جهان نادیدنی از بس که صائب دیدهام
دیدگاهها **