داده ام دست ارادت با حنای از صائب تبریزی غزل 5356

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

داده ام دست ارادت با حنای لای خم

1 داده ام دست ارادت با حنای لای خم پای رفتن نیست از میخانه ام چون پای خم

2 بیت معمور خرابات است یارب کم مباد تا قیامت خشتی از بنیاد پا بر جای خم

3 همت ساقی دو چندانم شراب لعل داد گوهر عقلم اگر پامال شد در پای خم

4 با بزرگان یک طرف افتادن از عقل است دور محتسب بیجاکمر بسته است در ایذای خم

5 تنگ ظرفی را چو مینا بر کنار طاق نه کوه تمکین شو که در میخانه گیری جای خم

6 سر به گردون در نمی آرم زاستغنای عشق همت دریاکشان را کی بود پروای خم

7 می توان از صورت هرکس به معنی راه برد جوهر می را توان دریافت از سیمای خم

8 چند صائب همچو ساغر هرزه پروازی کنم مدتی قصد اقامت می کنم در پای خم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر