1 بوالعجب مجموعه ها از کف به حسرت داده ام حاصل عمر گرامی را به غارت داده ام
2 تا چرا گل به چشم خود ندادم جای او خار مژگان را به سیلاب ندامت داده ام
3 باچه رو در چار سوی مصر دکان واکنم کاروان حسن یوسف را به غارت داده ام
4 مبدا فیاض اگر با من کند خصمی رواست باوجود حسن معنی دل به صورت داده ام
5 مردم آزاده را یک جامه چون سرومست بس کافرم در عمر خود گرتن به زینت داده ام
6 چشم آن دارم که از ملک اثر یابد نشان از ته دل گریه را امروز رخصت داده ام
7 چرخ را بر خویشتن فرمانروا گردانده ام تیغ بیرحمی به دست بی مروت داده ام
8 عذر خواه معصیت اشک پشیمانی بس است نامه خود را به دست ابر رحمت داده ام
9 صائب این شعرتر آتش زبان را گوش کن تا بدانی در سخن داد فصاحت داده ام
دیدگاهها **