1 سالها گرد زمین چون آسمان گردیده ام تا چنین صافی دل و روشن روان گردیده ام
2 سبز گردیده است چون طوطی پروبالم ز زهر تا درین عبرت سرا شیرین زبان گردیده ام
3 استخوانم را هما تعویذ بازو می کند تا نشان تیر آن ابرو کمان گردیده ام
4 هر گلی داغی و هر خاری زبان شکوه ای است گرد این گلزار چون آب روان گردیده ام
5 زندگی در چار دیوار عناصر چون کنم من که در دامان دشت لامکان گردیده ام
6 سایه من گر چه می بخشد سعادت خلق را از جهان قانع به مشتی استخوان گردیده ام
7 نیست آبی غیر آب تیغ با من سازگار من که از زخم نمایان گلستان گردیده ام
8 ذره ام اما ز فیض داغ عالمسوز عشق روشنی بخش زمین و آسمان گردیده ام
9 بی دماغی صائب از عالم مرا بیگانه کرد با که سازم من که از خود دلگران گردیده ام
دیدگاهها **