1 ماییم و خیال دهن یار و دگر هیچ قانع شده با نقطه ز پرگار و دگر هیچ
2 از هر سخن نازک و هر نکته باریک پیچیده به فکر کمر یار و دگر هیچ
3 در عالم افسرده ز نیکان اثری نیست از لاله و گل مانده خس وخار و دگر هیچ
4 دلبستگیی نیست به کام دو جهانم با من بگذارید غم یار و دگر هیچ
5 از بیخودی افتاد به جنت دل افگار در خواب بود راحت بیمار و دگر هیچ
6 افسانه شیرین جهان هوش فریب است خواب است ره آورد شب تار و دگر هیچ
7 در کار جهان صرف مکن عمر به امید کافسوس بود حاصل این کار و دگر هیچ
8 یک چشم گرانخواب بود دایره چرخ حرفی است بجا از دل بیدار و دگر هیچ
9 از زاهد شیاد مجو مغز که این پوچ ریش است و همین جبه و دستار و دگر هیچ
10 بی ذکر، شود تار نفس رشته زنار محکم سر این رشته نگه دار و دگر هیچ
11 دل باز چو شد، باز شود مشکل عالم یک عقده سخت است بر این تار و دگر هیچ
12 از بنده دنیا نپذیرند عبادت بردار دل از عالم غدار و دگر هیچ
13 صائب ز خوشیها که درین عالم فانی است ماییم و همین لذت دیدار و دگر هیچ