1 تا نافه زلف مجلس آراست آهوی حواس، دشت پیماست
2 چشم تو شرابخانه دل ابروی تو قبله تماشاست
3 قفل دل زنگ بسته ما موقوف کلید بال عنقاست
4 اندیشه رزق، تنگ چشمی است تا خرمن نه سپهر برجاست
5 از زیر سایه خیمه چرخ مجنون مرا هوای صحراست
6 این دایره های آتشین سیر سرگشته نقطه سویداست
7 نقشی به مراد اگر نشیند بازی نخوری که آن نه از ماست:
8 کز پرتو دست جامه پیرا سوزن در کار خویش بیناست
9 گر روی جهان ز ما بگردد غم نیست چو روی عشق با ماست
10 سودای چنین که یاد دارد؟ جان باخته ایم و صرفه با ماست
11 هر فیض که می رسد به صائب از روح پر از فتوح ملاست