1 زیر بال است پناهی که مراست شمع بالین بود آهی که مراست
2 کیست با من طرف جنگ شود؟ اشک و آه است سپاهی که مراست
3 آه سرد و نفس سوخته است صبح عید و شب ماهی که مراست
4 در سفر بار رفیقان نشوم دل بود توشه راهی که مراست
5 دست قدرت به قفا می پیچد برق را مشت گیاهی که مراست
6 به دو صد دانه گوهر ندهم در جگر رشته آهی که مراست
7 چون نباشد خجل از رحمت حق؟ بیگناهی است گناهی که مراست
8 آن حبابم که درین بحر گهر سر پوچ است کلاهی که مراست
9 صیقل حسن بود دیده پاک رخ مگردان ز نگاهی که مراست
10 بال پرواز هزاران چشم است از قناعت پر کاهی که مراست
11 شاهد شور محبت صائب روی زردست گواهی که مراست