- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 وقت است نوبهار در عیش وا کند باغ از شکوفه خنده دندان نما کند
2 جامی به گردش آر که این کهنه آسیا وقت است استخوان مرا توتیا کنند
3 امروز چون حباب درین بحر آبگون دولت در آن سرست که کسب هوا کند
4 گر بگذرد به غنچه پیکان نسیم صبح بی اختیار لب به شکر خنده وا کند
5 خونش بود به فتوی پیر مغان حلال در نو بهار هرکه صبوحی قضاکند
6 ابری که نرم کرد دل سنگ خاره را کی توبه مرا به درستی رها کند
7 صائب به غیر روی عرقناک یار نیست ابر تری که آینه دل جلا کند