1 دهان تنگ آن شیرین پسر پنهان نمی ماند ندارد گرچه اصلی این خبر پنهان نمی ماند
2 مگر عریان شود، ورنه چو گل صد جامه گر پوشد صفای پیکر آن سیمبر پنهان نمی ماند
3 فروغ عشق از سیمای عاشق می شود پیدا درین ابر تنک نور قمر پنهان نمی ماند
4 ز زیر دامن مجمر شمیم عود رسوا شد هنرور گر شود پنهان، هنر پنهان نمی ماند
5 لب از اظهار راز عشق بستم، گرچه می دانم زشوخی در دل سنگ این شرر پنهان نمی ماند
6 ندارد آتش سوزنده ظرف بو نهان کردن عیار خلق مردم در سفر پنهان نمی ماند
7 همانا تخم ما امیدواران رزق قارون شد وگرنه دانه در خاک اینقدر پنهان نمی ماند
8 حدیث اهل دل مشهور عالم می شود صائب زدریا چون برون آید گهر پنهان نمی ماند