-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن کسی چشم و چراغ است نظر بازان را که چو یعقوب درین کار نظر می بازد
2 نیست امروز نظر بازی صائب با اشک عمرها رفت که با گریه نظر می بازد
3 چه عجب دل اگر از شوق جگر می بازد؟ نقد جان را به سر شعله شرر می بازد
4 پیش ما سوخته جانان که نظر می بازیم حرف پروانه مگویید که پر می بازد
5 پاس گفتار نگهبان حیات ابدست شمع از تیز زبانی است که سر می بازد
6 چون ز فرهاد نگیرم سند جان سختی؟ من که از تاب غمم کوه کمر می بازد
7 نتوان همچو خضر آب به تنهایی خورد تشنه ما به لب بحر جگر می بازد