1 از عشق دلی نیست که زخمی نچشیده است این سیل سبکسیر به هر کوچه دویده است
2 ای غنچه خندان به حیا باش که شبنم آواز شکر خنده گل را نشنیده است
3 در بردن دل اینهمه تعجیل چه لازم؟ این طور زلیخا پی یوسف ندویده است
4 در صاف خموشی نبود درد ندامت دندان تأسف لب ساغر نگزیده است
5 صائب نفس مشک فشان تو مکرر از مغز غزالان ختن عطسه کشیده است